loading...
همه چی این جا پیدا می شه +دانلود
pooria-M بازدید : 176 پنجشنبه 1390/12/18 نظرات (0)
رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ زیارتیه میخوام برم امامزاده ریچارد
یارو عکسمو دیده میگه:اااا دماغ خودته این؟ 
پـَـَــــ نــه پـَـَــــ دماغ اجدادمه که بینی به بینی، نسل به نسل منتقل شده الان رسیده به من!!!!
با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟ ، پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم 
رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟ پـــ نه پــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی...!!! 
صبح رفتم کنکور بدم .مراقب میگه تو هم اومدی کنکور بدی؟ پـَـَـ نه پـَـَـ اومدم اینجا برم دسشویی 
برای طرح یه شکایت رفتم کلانتری طرف می گه از کسی شکایت دارین ؟ 
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم فرار مایکل اسکافیلد رو از فاکس ریور گزارش کنم
کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟ . . .  پـَـَـ نــه پـَـَــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه
کله صبحی رفیقم می‌خواست بیاد درس بخونیم بهش زنگ زدم گفتم دوتا نونم بگیر بیار 
گفت واسه صبحونه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون
میری مسجد وضو بگیری تا نماز بخونی میبینی یه آقایی می‌رسه میگه پسر جان وضو میگیری میگی پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام قزل الا صید کنم 
نون بربری خریدم همسایمون منو دیده میگه نون بربریه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ لپ‌تاپ جدیدمه طرح بربری تولید شده
تو لباس فرم منو دیده میگه سربازی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــ عضو سیاه لشگر سریال مختارم محل فیلم برداری رو گم کردم
تو هواپیما نشستم دارم دعا می‌خونم بغل دستیم می‌گه دعا می‌کنی سالم برسی؟ 
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دوست دارم صحنه سقوط هواپیما رو از نزدیک ببینم دعا می‌کنم سقوط کنیم
با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش ۳ طبقه بسازی!!! 
کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده:
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام
pooria-M بازدید : 569 شنبه 1390/12/13 نظرات (0)

شاید اگر چشمان‌مان را بسته بودیم و جلوی کافه هنر بازش می‌کردیم لحظه‌ای این تصور برای‌مان به‌وجود می‌آمد که در جنگلیم و روبه‌روی یک کلبه ایستاده‌ایم؛ کلبه‌ای که زیبایی درونش کم از بیرونش ندارد. شاید تا به امروز بسیاری از دوستداران شهاب حسینی سری به این کلبه دوست داشتنی زده باشند و وقتی این توصیف را می‌خوانند، بدانند که از چه صحبت می‌کنیم. چند سالی می‌شود که شهاب کافه کوچکی را در لواسان، بلوار امام خمینی، مرکز خرید هدیش افتتاح کرده تا زمان‌هایی که زندگی و حواشی‌اش به او فرصتی می‌دهند به این مکان برود و ساعاتی را در کنار دوستدارانش سپری کند.

 

قصه تولد کافه هنرپیدا کردن کافه هنر اصلا کار سختی نیست. وقتی وارد لواسان می‌شوید بدون این‌که نیاز باشد به‌دنبال بلوار امام خمینی بگردید، در این بلوار در حال حرکت هستید. فقط باید کمی حواس‌تان را جمع کنید تا مرکز خرید هدیش را پیدا کنید. آقای حسینی مثل همیشه نه تنها خوش‌قولند که زودتر هم در کافه حاضر شده‌اند. منتظر می‌مانیم تا چند تماس تلفنی مهمی که دارند بگیرند و بعد صحبت‌های‌مان را شروع کنیم. مدیریت کافه بنا به گفته شهاب حسینی برعهده همسرش است. وقتی از او می‌پرسم که قصدش از برپایی این کافه چه بوده، در پاسخ می‌گوید: دلایل متعدد و مختلفی داشت. یکی این بود که دلم نمی‌خواست به لحاظ اقتصادی فقط به سینما وابسته باشم. داستان هم از آنجایی شروع شد که یک روز که همراه خانواده‌ام بودم تصادفی برای‌مان اتفاق افتاد که ممکن بود به قیمت خیلی بدی برای‌مان تمام شود. خدا را شکر این اتفاق نیفتاد ولی این حادثه من را به فکر فرو برد که اگر در آن لحظه اتفاقی می‌افتاد من عملا همه چیز را از دست می‌دادم، به‌خصوص خانواده‌ام خیلی به خطر می‌افتادند. از همان موقع ترجیح دادم به فکر یک حرکت بیزینسی باشم البته بیشتر به خاطر خانواده‌ام. اهل ریخت و پاش هم در زندگی نبودم و طی این سال‌ها همیشه سعی کرده بودم پس‌اندازی داشته باشم و با آن پس‌انداز هم توانستم سرقفلی نیمی از این کافه را که مشاهده می‌کنید، خریداری کنم.

از جنس کلبهکافه هنر طراحی و دکوراسیون داخلی جالبی دارد. نه می‌توانید بگویید شبیه خانه است نه‌می‌توانید صرفا به شکل یک کافه به آن نگاه کنید زیرا آمیزه‌ای از هر دوی این‌هاست! کافه از بیرون به شکل یک کلبه کوچک جنگلی است البته اگر با کمی دقت به اطرافش نگاه کنید متوجه قسمت دیگری در خارج کلبه می‌شوید که از چند صندلی و 2 آکواریوم بزرگ که ماهی‌های بسیار زیبایی هم دارند، درست شده که فضایی ساده اما دوست‌داشتنی را شکل داده است و بیشتر شبیه لوکیشن یک فیلم به‌نظر می‌رسد. آنقدر چیدمان و طراحی بیرونی و داخلی کافه زیبایی دارد که نتوان به سادگی از کنارش گذشت و از چگونگی‌اش نپرسید: طراحی این‌جا براساس آن چیزی که به ذهن من و همسرم رسید، انجام شد. از آنجایی که من عاشق چوبم ترجیح دادم از وسایل چوبی زیاد استفاده کنم تا کافه محیطی گرم و صمیمی همراه با انرژی خوبی داشته باشد. می‌دانم که اینجا خیلی پرفکت نیست اما دلم می‌خواست در عین حال یک سادگی‌ای هم داشته باشد. دوست داشتم فضای داخلی کافه مانند داخل خانه باشد. ایده بیرونی‌اش هم باز از خودمان بود که دوست داشتیم یک شکل کلبه مانند داشته باشد چون من عاشق چوب و جنگل هستم.

 

حسن بزرگوقتی با شهاب حسینی صحبت می‌کنید متوجه می‌شوید که بااهمیت‌ترین مسئله در زندگی برایش خانواده‌ای است که دارد و تمام تلاشش هم برای این است که آن‌ها راحت‌تر زندگی کنند! این ادعا زمانی خودش را به اثبات می‌رساند که از او می‌پرسم حسن بزرگی که برپایی این کافه برای او داشته چیست که در پاسخ می‌گوید: حسن بزرگی که این کار داشت این بود که باعث شد یک دغدغه اجتماعی برای همسرم به‌دلیل اداره کردن اینجا به‌وجود بیاید و خیلی از این اتفاق خوشحالم چراکه احساس می‌کردم به‌دلیل شرایط کاری من که مرتبا سر کار یا در سفرم، دچار نوعی افسردگی شده. خوشبختانه کار کافه باعث شد این شرایط بهبود پیدا کند و همسرم هم با نهایت دقت و اشتیاق این کار را پیگیری می‌کند.

 

پایگاه کوچکاما ظاهرا یکی دیگر از دلایلی که باعث شده شهاب این کافه کوچک را راه‌اندازی کند این بوده که پایگاهی داشته باشد برای دیدار دوستان و دوستدارانش تا در فرصت‌هایی که دست می‌دهد بتواند با آن‌ها گپ و گفتی داشته باشد و از نظرات و انتقادات‌شان استفاده کند. تنها مسئله‌ای که در این میان او را ناراحت کرده دلخوری افرادی است که از او گله‌مند شده‌اند که چرا همیشه در کافه حضور ندارد؟ که به‌نظر می‌رسد خواسته غیرمنطقی‌ای هم باشد؛ «دوستان انتظار داشتند هر وقت به اینجا تشریف می‌آوردند، من در کافه حضور داشته باشم که چنین چیزی عملا شدنی نیست چراکه اگر وقت کافی هم برای این کار داشته باشم، کارم این نیست. من 15 سال زحمت کار سینما را نکشیده‌ام که در نهایت بخواهم کار کافه‌داری کنم. به‌طور کلی اگر فرصتی برای گپ و گفت و انتقاد پیش بیاید من همیشه خوشحال می‌شوم و استقبال می‌کنم.
یکی دیگر از اهدافم هم از ایجاد این کافه بنابر همان ضرب‌المثل فرانسوی است که می‌گوید: ایده‌های بزرگ همیشه از پشت میزهای کوچک کافه‌ها شکل می‌گیرد. هدفم این بود که در اینجا ایده‌های خوب و خلاق هنری شکل بگیرد.»

 

راضی هستیداما شاید بد نباشد نگاهی هم به این مسئله داشته باشیم که کار کافه‌داری منفعت مالی هم برای این بازیگر خوب سینما و تلویزیون ما داشته یا نه؟ که در پاسخ به این سوال می‌گوید: واقعیت این است که این کار به‌دلیل موقعیت محلی‌ای که دارد و این‌که جای پر رفت‌وآمدی نیست درآمد آنچنانی برایم ندارد اما به‌دلیل این‌که لواسان محل زندگی‌ام است و خیلی دوستش دارم و از طرفی به خاطر این‌که همسرم بتواند مدیریتش را برعهده بگیرد، اینجا را انتخاب کردم وگرنه در حال حاضر کمکی به هزینه‌های زندگی‌ام نمی‌کند و از جیب هم برای این‌که صرفا چراغ اینجا روشن بماند، هزینه می‌کنم. فقط امیدوارم که این کار برای آینده و فرزندانم حرکت مفیدی باشد.

  

دور از هیاهو«شاید اگر ما از همین فضا استفاده دیگری می‌کردیم مثلا به یک مغازه تبدیلش می‌کردیم از نظر مالی منفعت بیشتری برای‌مان داشت اما در حال حاضر من این کار را بیشتر دوست دارم و برایم مطلوب‌تر است.»دور از هیاهوی شهر و ناآرامی‌های زندگی چند ساعتی را در کافه هنر گذراندیم و حالا زمان آن رسیده تا از این محیط دوست‌داشتنی دل بکنیم و به همان هیاهو و دلمشغولی‌های زندگی باز گردیم. در آخر شاید بد نباشد که شما هم بدانید این کافه دوست داشتنی تا به حال میزبان استاد جمشید مشایخی و رضا صادقی در سالروز تولدشان بوده است تا با این کار بیشتر از قبل به هویت خود اعتبار بخشد.
 

منبع: مجله تپش

pooria-M بازدید : 296 پنجشنبه 1390/12/04 نظرات (0)

برنامه آشپزی تلویزیون: خانم آشپز: حالا سینه مونو میزاریم گرم بشه. شجاعی مهر: منظورتون سینه مرغه؟ خانم آشپز: پـَـــ نــه پـَـــ بوووووووووق! 


رفتم الکتریکی می گم آقا سه راهی دارین؟ میگه سه راه برق؟!!! پـَـَـ نــه پـَـَــــ سه راه آذری، دربست پـَـــ نــه پـَـــ


رفتم ماشینو از پارکینگ بگیرم یارو میپرسه میرید داخل؟ میگم پـَـــ نــه پـَـــ دیگه مزاحمتون نمیشم فقط به ماشینم بگید من دم در منتظرشم!


تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه، یارو زده به شیشه میگه آقا شما هم می خوای گاز بزنی؟ پـــ نه پـــ من می خوام لیس بزنم


نصفه شب یکی از بالا درمون پرید تو حیاط داداشم گفت محمود دزده؟

پ نه پ “زوروِ ” داره از دست گروهبان گارسیا در میره


۵۰ جعبه گوجه خریدیم ! اون یکی همسایه اومده میگه میخوای رب بپزی ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ میخوایم رنگ کنیم جای سیب بفروشیم


رفتم کنسرته شاهین نجفی دیدم فحش میده برگشتم برم یارو بهم میگه میخوای بری میگم پـَـــ نــه پـَـــ میخوام درگوش شاهین بهش فحش جدید یاد بدم

یه مگس سقوط کرده تو آبگوشتم، مامانم میگه عوضش کنم برات؟ میگم پـَـــ نــه پـَـــ من همینو میخورم برو یکی تازه شو واسه مگسه بیار!


ازم میپرسه اسمت سحره؟میگم پـَـــ نــه پـَـــ لنگه ظهره
سر کلاس نشستم یارو اومده میگه مسئول شیر بیاد پایین رفتم دختر سرایدارمون پرسید: مگه تو مسئول شیری گفتم: پـَـــ نــه پـَـــ پیتزاییم از کیترینگ قلندر مزاحمتون میشم..... میشه بگین اقای فراهانی کجاست؟
چشام پر اشک، بغض تو گلوم میگه میخوای گریه کنی ؟میگم: پـَـــ نــه پـَـــ میخوام ببینم با چشام میتونم جیش کنم ؟!

رفتم پیست اسکی میگم : تیوپ داری؟ میگه : میخوای بــاهاش سُر بخوری ؟ میگم : پـَـــ نــه پـَـــ میخوام پنچریش رو بگیرم


به دوستم میگم میدونستی آمریکا به کانادا متصله؟ میگه از طریق خشکی؟ پـَـــ نــه پـَـــ از طریق بلوتوث.

تعداد صفحات : 10

درباره ما
Profile Pic
سلام من پوریا هستم از تهران متولد 4/6/74 . لطفا بعد از بازدید از وبلاگم نظرتونو در قسمت ثبت نظر بنویسید. هر کی نظر میده، لطفا خودشو معرفی کنه. ممنون.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما دوست داری در این سایت چی بیشتر باشه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 53
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 52
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 180
  • بازدید ماه : 480
  • بازدید سال : 2,155
  • بازدید کلی : 42,090